loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

روزگار آشنا

خاطرات آزاده قادر آشنا

ناشر پیام آزادگان

نویسنده عادله ارشادی مقدم

سال نشر : 1399

تعداد صفحات : 216

هم اکنون غیرقابل سفارش!

معرفی کتاب

این کتاب در 15 فصل به رشته تحریر در آمده است.

وقتی کودک بودیم همراه قصه ها بال می زدیم و به سرزمین هایی پرواز می کردیم پر از خوبی ها و بدی ها؛ جنگ دیو و پری. در قصه های کودکی ما همیشه نیکی پیروز بود. وقتی بزرگ شدیم فهمیدیم داستان جنگ، دیگر افسانه نیست، واقعیتی اجتناب ناپذیر بر سر تصاحب یک وجب خاک، نابودی ایمان، اعتقاد یک ملت، وسوسه ی قدرت و...است.

جنگ نابرابر«عراق» با «ایران» در واقع نبرد جهانی مملو از «زر و زور وتزویر» با اعتقادات و باورهای دینی مردمی تازه رهیده از دام حکومت ستم شاهی محسوب می شد. نبردی متفاوت و متمایز، که ایثار و شجاعت و بپاخاستن ملتی عاشق را در سینه ی خود حک کرده است. شاید تاریخ هرگز تکراری بر این همه عشق و ایمان در خود سراغ ندارد. صف نوجوانان و جوانانی که با یقین به شهادت، اسارت و معلولیتی قهری در تقدیر فردا به سوی کمال از یکدیگر گوی سبقت می ربودند.

هنوز بوی «سرب و ستاره و سرو» از سرانگشتان دیوارهای سنگی اردوگاه های مخوف رژیم بعث سر می زند. امروز آزادگان سربلند سال های دفاع مقدس، در بین ما زندگی می کنند، می شود نشانی آن ها را، از سروهای سوخته و پرستوهای بال شکسته پرسید، فقط باید شنید و نقل کرد.
خاطرات در اسارت آزاده ی دلاور «قادر آشنا» یکی از همین شنیدنی هاست، خاطرات روزهای پرفراز و نشیب نوجوانی سرشار از عشق به جوانی، چشم و چراغ یک خانواده، یک طائفه! و دل در گرو زنجیری طلائی... .

اگر به خاطرات داستانی قهرمان کهگیلویه ای « قادرآشنا» در کتاب «روزگار آشنا» که به قلم «عادله ارشادی مقدم» به نگارش در آمده است سری بزنید، بدون شک مقهور یکی دیگر از عاشقان سروقامت این سرزمین کهن خواهید شد.

آن چه این کتاب را از دیگر کتاب های این عرصه متمایز می کند، ادبیات داستانی و جذاب عادله ارشادی مقدم است که موجب می شود خواننده از ابتدای داستان علاقه مند و کنجکاو وارد بخش اصلی شود واکاوای زندگی قادر آشنا حتی قبل از اسارت نیز، بدون آن که لطمه ای به اصل خاطره و نمادهای بیرونی آن بزند، در پس پرده متانت و عفاف، چنان به رشادت، هوشمندی، صبر و انتظار پیوند می خورد که خواننده را وادار می کند از ابتدا تا انتهای کتاب را یک نفس با قهرمان آن همراه شود.

در بخشی از کتاب می خوانیم:
بهاری که آمده بود با خودش شانزده سالگی ام را برده بود و من، یکه پسر ملای طایفه که از پس شش خواهر آمده بودم مردی شده بودم برای خودم. در کهکیلویه و بویراحمد، استانی که فخرشان به مردی و مردانگی است فرزند ذکور بودن حکم رگ و ریشه قوم را داشت و من که با کوله باری انتظار از راه رسیده بودم پهلو به پهلوی آقام و تنگ نشست و برخاست های بزرگان قوم، قد کشیده بودم. تمام این سال ها در هر مجلسی طنینی به صدایم انداخته و میان اهالی ده جایی برای خودم باز کرده بودم... .
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما