یاد حرف های آقای مدیر افتادم. هر وقت معلمی نداشتیم، خودش سر کلاس ما می آمد. از شجاع بودن، از نترسیدن، حرف میزد. اما حالا شجاعت برایم یک چیز غریب بود. حسن، از دور مرا نگاه میکرد. حس میکردم دوست نامردی هستم. کمی دلم میخواست مرا هم می گرفتند. اما باز هم ترس، ترس، ترس... من حتی جرات نکرده بودم یک بار با بچه ها شعار بنویسم .
-
زبان کتابفارسی
-
شابک978-600-03-0397-6
-
لینک آوابوک
-
سال نشر1396
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1396
-
شمارگان2500
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات130
-
ناشر
-
ویراستار
-
گردآورنده کتاب
-
وزن143
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 29 مرداد 1397
-
شناسه68666
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط