ناپیدا
سال نشر : 1401
تعداد صفحات : 276
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 99475
10003022
داد و فریادهایمان توی حجم صدای تیر و ترکش گم بود.
فائز طوریکه نگاهش را از من بدزدد صداها را بهانه کرد، نیم تنه اش را چرخاند و از پشت همان دیواری که در پناهش بودیم به انتهای میدان سرک کشید. کوتاه نیامدم و بلندتر داد زدم: «گفتم بگیرش که بی غیرت نشی.» نگاه درماندهاش از من گذشت و به آسمان افتاد که پر از اشک بود. از عمق وجودش داد زد.
- طاها.....
آن قدر از حرفش عصبی بودم که هیچ چیز برایم مهم نبود. نه طاها، نه موقعیتی که گرفتارش بودیم، نه اسارت، نه هیچ چیز دیگر. چشم از صورتش برنداشتم. انگشتر را داخل جیبش انداختم و کف دست خونی ام را کوباندم به سینه اش.
- خلاص... همه چی تمام دیگه بی غیرت نمی شی
- خیالت مرده ئی جنازه بازنده تو واس مو فرق داره؟ خیالت اوئی که واسه آوردن ئی جنازه خودشو به آب و آتیش زد انگشتر طلا به دست نی دختر کرده بود؟
فائز طوریکه نگاهش را از من بدزدد صداها را بهانه کرد، نیم تنه اش را چرخاند و از پشت همان دیواری که در پناهش بودیم به انتهای میدان سرک کشید. کوتاه نیامدم و بلندتر داد زدم: «گفتم بگیرش که بی غیرت نشی.» نگاه درماندهاش از من گذشت و به آسمان افتاد که پر از اشک بود. از عمق وجودش داد زد.
- طاها.....
آن قدر از حرفش عصبی بودم که هیچ چیز برایم مهم نبود. نه طاها، نه موقعیتی که گرفتارش بودیم، نه اسارت، نه هیچ چیز دیگر. چشم از صورتش برنداشتم. انگشتر را داخل جیبش انداختم و کف دست خونی ام را کوباندم به سینه اش.
- خلاص... همه چی تمام دیگه بی غیرت نمی شی
- خیالت مرده ئی جنازه بازنده تو واس مو فرق داره؟ خیالت اوئی که واسه آوردن ئی جنازه خودشو به آب و آتیش زد انگشتر طلا به دست نی دختر کرده بود؟
-
زبان کتابفارسی
-
شابک978-964-12-2214-9
-
سال نشر1401
-
چاپ جاری1
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات276
-
ناشر
-
نویسنده
-
ویراستار
-
وزن302
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 26 خرداد 1401
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتجمعه 3 تیر 1401
-
شناسه99475
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط